بلادر. میوۀ درخت بلادر. قرص کمر. دانۀ بلاذر. درختی است بزرگ و در هند بسیار است. فقال بعضهم لبعض: ان السندباداسقاه حب الفهم فأخرسه. (سندبادنامۀ عربی ص 352)
بلادر. میوۀ درخت بلادر. قرص کمر. دانۀ بلاذر. درختی است بزرگ و در هند بسیار است. فقال بعضهم لبعض: ان السندباداسقاه حب الفهم فأخرسه. (سندبادنامۀ عربی ص 352)
زقاطه. تخم کنگر. حب العرعر. فلفل السودان. حب العزیز. سقیط. و آن غیر تخم کنگر است و مؤلف اختیارات بیان کرده و مؤلف تذکرهگوید که نبات او کمتر از ذرعی، و برگش مستدیر مثل درهم و حب ّالسمنه قسم صغیر اوست، و آن سرخ رنگ و مایل به تدویر و در جوف پوست او دانۀ صلبی مدوّر و مغز دانۀ او سفید و نرم و باطن پوست او مایل به سیاهی و سرخی و قسمی بزرگتر از نخودی و مفرطح و خوش مزه و در مصر بسیار است، در دوم گرم و تر و بارطوبت فضلیه و محرّک باه و مسمن و جهت تسمین گرده و تقویت جگر ضعیف و امراض سوداوی و خشونت سینه و سعال و حرقهالبول نافع و مولد سدّه و مضر حلق. و مصلحش سکنجبین و قدر شربتش تا هفت مثقال. و بدلش حبهالخضراء است. و باعتقاد حقیر قسمی از اسکنو است و مذکور شد. (تحفۀ حکیم مؤمن). و صاحب اختیارات بدیعی گوید: گویند بزرالحرشف است و در شیراز به حب الحرشف مشهور است، و حب الزلم به پارسی تخم کنگر گویند: و آنچه محقق است آن تخمیست به لون هیل و مثلث شکل بود و همچنان با پوست توان خائیدن و منبت وی در شهرزور بود، و فلفل السودان خوانند. وابن ماسویه گوید: گرمست در سیّم و تر است در اول. وعیسی گوید: گرمست در دوم و تر است در اول. و صاحب منهاج گوید: گرم و خشک است و در وی رطوبتی عرضی فضلی هست. منی زیاده کند و بغایت تحریک شهوت جماع بکند و بدن را فربه کند و قوه ذکر دهد. و شریف گوید: چون بجوشانند و بر کلف روی طلا کنند زایل کند و وی مولد صداع بود و مصلح آن بنفشه بود و بدلش شقاقل است. صاحب مخزن الادویه گوید: حب ّالزلم به ضم زای معجمه و فتح لام و سکون میم، ماهیت آن غیر تخم کنگر است چنانچه بعضی توهم کرده اند، و ابن بیطار از ابن وافد نقل کند که آن حبی است چرب مفرطح اندکی بزرگتر از نخود. ظاهر آن زرد و باطن آن سفید خوش طعم و لذیذ و از بلاد بربر می آورند و نزد ما آنرا فلفل السودان نامند و فلفل السودان غیر آنست. و بغدادی نوشته: آن دو صنف میباشد یکی بزرگتر از نخود و مفرطح و خوشبو و خوش مزه و شیرین و پوست آن مایل به سیاهی و در شهرزور و مصر بهم میرسد ودوم اندک طولانی و کوچک و زردرنگ و از مصر و بربر می آورند، گیاه آن کمتر از ذرعی و برگ آن مستدیر مانند درهم. طبیعت آن در دوم گرم و تر و با رطوبت فضلیه...محرک باه و مسمن بدن و گرده و مقوی جگر ضعیف و دافعخشونت سینه و سعال و امراض سوداوی و حرقهالبول شرباً و چون بخایند و بر کلف بمالند آنرا زایل گرداند، مقدار شربت آن جهت تحریک باه تا هفت مثقال بدل آن حبهالخضراء مضر حلق و مولد سدّه و مصلح آن سکنجبین است. و ابن البیطار گوید: حب الزلم، ابن وافد: هو حب دسم مفرطح اکبر من الحمص قلیلاً اصفرالظاهر ابیض الباطن طیب الطعم لذیذالمذاق و یجلب من بلاد البربر و یسمی فلفل السودان عندنا و فلفل السودان غیره. ابن ماسه البصری: حب الزلم حارّ فی الثالثه رطب فی الاولی یزید فی المنی زیاده صالحه طیب المذاق دسم و ینبت فی ناحیه شهرزور. قال للشریف اذا مضغ و وضع علی الکلف فی الوجه اذهبه و بدله شقاقل و حب العزیز هو حب الزلم المقدم ذکره و قد ینبت منه شی ٔ بصعید مصر یسمونه بالسقیط - انتهی. و داود ضریر انطاکی گوید: هو المعروف فی مصر بحب العزیز لأن ملکها کان مولعاً بأکله و یسمی الزقاط بالبربر و هو حب ّ اصله بفارس. نبات دون ذراع و اوراقه مستدیره کالدراهم و منه نوع بمصر یزرع بالاسکندریه و حب ّالسمنه صغاره و یجمع بالصیف فی نحو الاسد، و اجوده الحدیث الرزین الأحمر المفرطح الحلو و یلیه الأصفر المستطیل و هذا هو الکثیر بمصر و الذی کالفلفل اذا کان لیناًحلواً کان أجود فی السمنه و متی تجاوز سنه لم یجز استعماله و اهل مصر تبله بالماء کثیراً فیفسد سریعاً وهو حارّ فی الاولی رطب فی الثانیه یولد دماً جیداً و یسمن البدن تسمیناً جیداً و یصلح هزال الکلی و الباه وحرقان البول و الکبد الضعیفه و الأمراض السوداویه کالجنون و خشونهالصدر و السعال و اذا انهضم کان غایه ولکنه یولد السدد و یثقل و یضر الحلق و یصلحه السکنجبین و أجود استعماله للسمنه أن یدق و ینقع فی الماءلیله ثم یمرس و یصفی و یشرب بالسکر و شربته الی اثنی عشر و بدله الحبهالخضراء و ماقاله ما لایسع منطبق علی البندق الهندی کما مرّ - انتهی. و صاحب منتهی الارب گوید: زلم، محرکهً... نباتیست که تخم و شکوفه نداردو در رگهای بیخ آن که در زیر زمین است دانه ایست پهنا، شیرین و باهی. حب ّالعزیز. سقیط. ابن البیطار گوید:حب الزلم، در اندلس آنرا فلفل السودان نامند، لکن فلفل السودان چیز دیگر است
زقاطه. تخم کنگر. حب العرعر. فلفل السودان. حب العزیز. سقیط. و آن غیر تخم کنگر است و مؤلف اختیارات بیان کرده و مؤلف تذکرهگوید که نبات او کمتر از ذرعی، و برگش مستدیر مثل درهم و حب ّالسمنه قسم صغیر اوست، و آن سرخ رنگ و مایل به تدویر و در جوف پوست او دانۀ صلبی مدوّر و مغز دانۀ او سفید و نرم و باطن پوست او مایل به سیاهی و سرخی و قسمی بزرگتر از نخودی و مفرطح و خوش مزه و در مصر بسیار است، در دوم گرم و تر و بارطوبت فضلیه و محرّک باه و مسمن و جهت تسمین گرده و تقویت جگر ضعیف و امراض سوداوی و خشونت سینه و سعال و حرقهالبول نافع و مولد سدّه و مضر حلق. و مصلحش سکنجبین و قدر شربتش تا هفت مثقال. و بدلش حبهالخضراء است. و باعتقاد حقیر قسمی از اسکنو است و مذکور شد. (تحفۀ حکیم مؤمن). و صاحب اختیارات بدیعی گوید: گویند بزرالحرشف است و در شیراز به حب الحرشف مشهور است، و حب الزلم به پارسی تخم کنگر گویند: و آنچه محقق است آن تخمیست به لون هیل و مثلث شکل بود و همچنان با پوست توان خائیدن و منبت وی در شهرزور بود، و فلفل السودان خوانند. وابن ماسویه گوید: گرمست در سیّم و تر است در اول. وعیسی گوید: گرمست در دوم و تر است در اول. و صاحب منهاج گوید: گرم و خشک است و در وی رطوبتی عرضی فضلی هست. منی زیاده کند و بغایت تحریک شهوت جماع بکند و بدن را فربه کند و قوه ذکر دهد. و شریف گوید: چون بجوشانند و بر کلف روی طلا کنند زایل کند و وی مولد صداع بود و مصلح آن بنفشه بود و بدلش شقاقل است. صاحب مخزن الادویه گوید: حب ّالزلم به ضم زای معجمه و فتح لام و سکون میم، ماهیت آن غیر تخم کنگر است چنانچه بعضی توهم کرده اند، و ابن بیطار از ابن وافد نقل کند که آن حبی است چرب مفرطح اندکی بزرگتر از نخود. ظاهر آن زرد و باطن آن سفید خوش طعم و لذیذ و از بلاد بربر می آورند و نزد ما آنرا فلفل السودان نامند و فلفل السودان غیر آنست. و بغدادی نوشته: آن دو صنف میباشد یکی بزرگتر از نخود و مفرطح و خوشبو و خوش مزه و شیرین و پوست آن مایل به سیاهی و در شهرزور و مصر بهم میرسد ودوم اندک طولانی و کوچک و زردرنگ و از مصر و بربر می آورند، گیاه آن کمتر از ذرعی و برگ آن مستدیر مانند درهم. طبیعت آن در دوم گرم و تر و با رطوبت فضلیه...محرک باه و مسمن بدن و گرده و مقوی جگر ضعیف و دافعخشونت سینه و سعال و امراض سوداوی و حرقهالبول شرباً و چون بخایند و بر کلف بمالند آنرا زایل گرداند، مقدار شربت آن جهت تحریک باه تا هفت مثقال بدل آن حبهالخضراء مضر حلق و مولد سدّه و مصلح آن سکنجبین است. و ابن البیطار گوید: حب الزلم، ابن وافد: هو حب دسم مفرطح اکبر من الحمص قلیلاً اصفرالظاهر ابیض الباطن طیب الطعم لذیذالمذاق و یجلب من بلاد البربر و یسمی فلفل السودان عندنا و فلفل السودان غیره. ابن ماسه البصری: حب الزلم حارّ فی الثالثه رطب فی الاولی یزید فی المنی زیاده صالحه طیب المذاق دسم و ینبت فی ناحیه شهرزور. قال للشریف اذا مضغ و وضع علی الکلف فی الوجه اذهبه و بدله شقاقل و حب العزیز هو حب الزلم المقدم ذکره و قد ینبت منه شی ٔ بصعید مصر یسمونه بالسقیط - انتهی. و داود ضریر انطاکی گوید: هو المعروف فی مصر بحب العزیز لأن ملکها کان مولعاً بأکله و یسمی الزقاط بالبربر و هو حب ّ اصله بفارس. نبات دون ذراع و اوراقه مستدیره کالدراهم و منه نوع بمصر یزرع بالاسکندریه و حب ّالسمنه صغاره و یجمع بالصیف فی نحو الاسد، و اجوده الحدیث الرزین الأحمر المفرطح الحلو و یلیه الأصفر المستطیل و هذا هو الکثیر بمصر و الذی کالفلفل اذا کان لیناًحلواً کان أجود فی السمنه و متی تجاوز سنه لم یجز استعماله و اهل مصر تبله بالماء کثیراً فیفسد سریعاً وهو حارّ فی الاولی رطب فی الثانیه یولد دماً جیداً و یسمن البدن تسمیناً جیداً و یصلح هزال الکلی و الباه وحرقان البول و الکبد الضعیفه و الأمراض السوداویه کالجنون و خشونهالصدر و السعال و اذا انهضم کان غایه ولکنه یولد السدد و یثقل و یضر الحلق و یصلحه السکنجبین و أجود استعماله للسمنه أن یدق و ینقع فی الماءلیله ثم یمرس و یصفی و یشرب بالسکر و شربته الی اثنی عشر و بدله الحبهالخضراء و ماقاله ما لایسع منطبق علی البندق الهندی کما مرّ - انتهی. و صاحب منتهی الارب گوید: زلَم، محرکهً... نباتیست که تخم و شکوفه نداردو در رگهای بیخ آن که در زیر زمین است دانه ایست پهنا، شیرین و باهی. حب ّالعزیز. سقیط. ابن البیطار گوید:حب الزلم، در اندلس آنرا فلفل السودان نامند، لکن فلفل السودان چیز دیگر است
داود ضریر گوید: و هو الموسوم بحب الصبر و هو من تراکیب رئیس الفضلاء قدوهالحکماء الحسین بن عبدالله بن سینا قدس اﷲ نفسه و روّح رمسه، یحفظ الحصه و ینقی الأخلاطالثلاثه من الرأس و البدن و یفتح السدد و یذهب عسر النفس و الأبخره و اوجاع الظهر و الجنب و الرجلین و یحد البصر و یهضم الطعام و یدر و بالجمله فملازمته تغنی عن الأدویه و حد الاستعمال منه لمرید الاسهال درهمان. و صنعته: صبر عشرون درهماً، کابلی عشره، ورداحمر خمسه، سقمونیا، زعفران، مصطکی، کتیراء بیضاء من کل ّ ثلاثه، عنبر، ذهب من کل اربع قراریط مرجان، یاقوت احمر، لؤلؤ من کل ّ ثلاث قراریط. و لقد زدته للبلغمیین و اصحاب الریاح عود هندی، سنبل الطیب، اسارون، من کل اربعه دراهم. و فی المفاصل و النسا و نحوهما، غاریقون، اشق، تربد، انزروت، عاقرقرحا، سورنجان، من کل ثلاثه. و للصفراویین مع الأصل الأصیل فقط اهلیلج اصفر، بنفسج، من کل خمسه و ان کان هناک بخار، فمرزنجوش، کزبره کذلک. او ضعف فی الکبد فطباشیر کالکزبره بدل المرزنجوش. او سوداء، فمع الأصل فقط لازورد او حجر ارمنی نصف درهم، یسحق الجمیع و یعجن بماءالورد و ماء الخلاف و الکرفس و الرازیانج و یحبب و تبقی قوته الی سنتین - انتهی. نزول الماء را دفع کند و درد سر و چشم را نفع دهد. صفت آن صبر سقوطری بیست مثقال، پوست هلیلۀ زرد ده مثقال، مصطکی و کتیره و سقمونیا و زعفران از هر یک سه مثقال، گل سرخ پنج مثقال همه را کوفته وبیخته به آب خالص بسرشند و حب ها ساخته از دو درم تاسه درم رغبت نمایند. رجوع به حب الذهب در تحفۀ حکیم مؤمن باب دوم از قسم دوم و حب القصیر همانجا شود
داود ضریر گوید: و هو الموسوم بحب الصبر و هو من تراکیب رئیس الفضلاء قدوهالحکماء الحسین بن عبدالله بن سینا قدس اﷲ نفسه و روّح رمسه، یحفظ الحصه و ینقی الأخلاطالثلاثه من الرأس و البدن و یفتح السدد و یذهب عسر النفس و الأبخره و اوجاع الظهر و الجنب و الرجلین و یحد البصر و یهضم الطعام و یدر و بالجمله فملازمته تغنی عن الأدویه و حد الاستعمال منه لمرید الاسهال درهمان. و صنعته: صبر عشرون درهماً، کابلی عشره، ورداحمر خمسه، سقمونیا، زعفران، مصطکی، کتیراء بیضاء من کل ّ ثلاثه، عنبر، ذهب من کل اربع قراریط مرجان، یاقوت احمر، لؤلؤ من کل ّ ثلاث قراریط. و لقد زدته للبلغمیین و اصحاب الریاح عود هندی، سنبل الطیب، اسارون، من کل اربعه دراهم. و فی المفاصل و النسا و نحوهما، غاریقون، اشق، تربد، انزروت، عاقرقرحا، سورنجان، من کل ثلاثه. و للصفراویین مع الأصل الأصیل فقط اهلیلج اصفر، بنفسج، من کل خمسه و ان کان هناک بخار، فمرزنجوش، کزبره کذلک. او ضعف فی الکبد فطباشیر کالکزبره بدل المرزنجوش. او سوداء، فمع الأصل فقط لازورد او حجر ارمنی نصف درهم، یسحق الجمیع و یعجن بماءالورد و ماء الخلاف و الکرفس و الرازیانج و یحبب و تبقی قوته الی سنتین - انتهی. نزول الماء را دفع کند و درد سر و چشم را نفع دهد. صفت آن صبر سقوطری بیست مثقال، پوست هلیلۀ زرد ده مثقال، مصطکی و کتیره و سقمونیا و زعفران از هر یک سه مثقال، گل سرخ پنج مثقال همه را کوفته وبیخته به آب خالص بسرشند و حب ها ساخته از دو درم تاسه درم رغبت نمایند. رجوع به حب الذهب در تحفۀ حکیم مؤمن باب دوم از قسم دوم و حب القصیر همانجا شود